نویاننویان، تا این لحظه: 13 سال و 1 ماه و 19 روز سن داره

نویان جون

40 ماهگی

نویان عزیزم عشق کوچولوی خونه ما چه زود 40 ماه گذشت و چقدر زود بزرگ شدی و ما همچنان نتونستیم عظمت وجود تو رو درک کنیم خدایا شکرت به خاطر پسر کوچولوی خونمون و البته بلبل شیرین زبون خونمون نویان نمیدونم وقتی تو نبودی چه جوری زندگی میکردیم ولی میدونم از وقتی اومدی زندگیمون هزار برابر شیرین تر شد دوست داریم پسر مهربونم نویان در 40 روزگی و حالا نویانی در 40 ماهگی مرد خونه ما               پسر خوشگلم 40 ماهگیت مبااارک ایسااله 400 ساله بشی عزیزم ووووووووووو اون کیکم مامانی درست کرد ولی از اونجایی که شما همیشه به عنوان دستیار کنار...
22 تير 1393

ماه خرداد

عزیز دلم ما کل خرداد ساری بودیم و معلومه که اونجا حسابی بهمون خوش میگذره چون همش در حال مهمونی رفتن و خوشگذروندنیم و شمام که دیگه وقتی باباسهراب هست همه جا باهاش میری و یه لحظه هم ازش جدا نمیشی حسابی مامانی استراحت میکنه با دایی مهدی خیلی جور شدی ولی همش عین دو تا داداش باهم درگیر میشین و ماشالله شمام اصلا کم نمیاری و دایی مهدی حسابی با جوابات عصبانی و متعجب میکنی البته دایی مهدی خیلی سربه سرت میزاره تو هم از خجالتش درمیای ولی خیلی همدیگر دوست دارین یه روز داشتی موز میخوردی دایی مهدی بهت گفت نویان میدونی موز غذای میموناست تو هم گفتی آره چند دقیقه بعدش دایی مهدی بهت گفت نویان از موزت بهم میدی شمام خیلی راحت گفتی بیا میمون بیا موز بخور...
17 تير 1393

تولد مامان و بابا

نویان خوشگلم این مطلب همیشه یادت باشه هر کسی همچین شانسی نداره که مامان و بابای خردادی داشته باشه این یه نعمت شوخی کردم عزیزم ولی از شانس شما مامانو بابا هردو خردادین دیگه 12 خرداد تولد بابامحسن مهربون بود عزیز دلم 36 ساله شد و ما براش یه عالمه آرزوهای خوب کردیم و اینکه سایش همیشه رو سر من و شما باشه و بابامحسن دوست داریم هزااااااااااااااااااااااااااااارتااااااااااااااا وووووووووووووووووووو 24 خرداد تولد مامانی که بنده باشم بود و متاسفانه مامانی به سن سییییییییییییییییییییییییییی رسید و خیلی از این بابت غصه خورد ولی بودن شما همه ناراحتی هارو برطرف میکنه عکس مامانی که ممنوع ولی 2 تا عکس به زور از شما گرفتم میزار...
7 تير 1393

بدون عنوان

سلام سلام بالاخره ما بعد از 40 روز برگشتیم خونمون و با یه حس دوگانه از یه طرف دلمون واسه خونمون تنگ شده بود و از طرف دیگه دوباره حس دلتنگی و تنهایی ولی خوب خونه خود ادم و زندگی 3 نفر قشنگمون یه چیز دیگست شمام که کلا 3 ماه بعد عید 20 روزم مهدکودک نرفتی و منم تصمیم گرفتم به چند تا علت مهدت عوض کنم ویه آموزشگاه زبان کودکان که در قالب مهدکودک و توی کوچه خودمون و البته با جستجو وتحقیق فراوان فهمیدم محیط خوبیه واسه شما انتخاب کردم و قصدم اینه که 3 ساعت در روز اونجا باشی و بقیش تو خونه پیش خودم تا با هم فلش کارتای کودک نابغه شروع کنیم و کلا با هم خوش بگذرونیم تا ببینیم کار مامانی چی میشه این از تصمیمات مهم این روزای ما حالا یکم از شیط...
3 تير 1393
1
niniweblog
تمامی حقوق این صفحه محفوظ و متعلق به نویان جون می باشد